چه چیزی رو باید یاد بگیرم؟

چه چیزی رو باید یاد بگیرم؟

پاسخ به این سوال که در حال حاضر و در وقت آزادی که دارم چه چیزی رو یاد بگیرم کار آسونی نیست. هزاران موضوع مختلف اون بیرون وجود داره که هرکدوم برای من یه جور جذابیت داره: من عاشق اینم بتونم با سازهای مختلف و تئوری موسیقی آشنا باشم، خیلی دوست دارم بتونم با یک زبان غیرلاتین آشنا بشم، علاقمندم در مورد ماشین لرنینگ بیشتر بدونم و دنبال یه زمان میگردم تا بتونم کمی بیشتر با قواعد و قوانین شطرنج خودم رو آشنا کنم.

تازه تمام اینها صرفا موضوعاتی هستند که به صورت تفننی و برای وقت آزادم در نظر دارم، موضوع در مورد مسائل کاری حتی از این هم پیچیده‌تر میشه: آیا باید اون زبان برنامه‌نویسی جدید رو یاد بگیرم؟ روی کدوم فریمورک و کدوم کتابخونه‌ها وقت بذارم تا بیشتر باهاشون آشنا بشم؟ ایده‌ای که به ذهنم رسیده بود رو برم سراغش یا نه؟ و یا اینکه روی این پروژه متن باز وقت بذارم یا نه؟

مشکل اساسی در این بین همونطور که واضحه انتخاب‌های بسیار زیاد در یک سمت و در سمت دیگه وقت و منابع محدودی است که من در اختیار دارم. علاوه بر این هیجان من در دانستن و آشنا شدن با هرکدوم از این مطالب اینقدر بالاست که چشم‌پوشی از هرکدوم رو فرصت عظیمی میدونم که از دست رفته، موضوعی که بهش میگن ترس از جا موندن و با جستجو در مورد FOMO میتونید بیشتر در موردش مطالعه کنید.

اما خب همونطور که گفتم وقت و منابعی که دارم محدوده و باید در این بین تصمیم بگیرم که کدوم موارد رو انتخاب کنم.

یه پیش‌فرض مهم هم اینه که من برام مهمه اگر وارد حوزه‌ای میشم به حدی از دانش و آگاهی و مهارت برسم که بتونم به صورت عملی باهاش کاری انجام بدم. در نتیجه این انتخاب به معنی تعهد محسوب میشه. واژه تعهد رو به کار میبرم چون میدونم هر موضوعی هرچقدر هم جذاب باشه زمانی که از اون مراحل اولیه عبور میکنی و ماه عسل به پایان میرسه، به نقاطی میرسی که عبور ازشون واقعا سخت خواهد بود. اگر بخوام بتونم یه کار عملی و واقعی انجام بدم لازمه از این بخش هم عبور کنم و لزوما این قسمت سراسر لذت از کشف و سرخوشی از حل مساله نخواهد بود.

با در نظر گرفتن این پیش فرض‌ها، اصلی که من برای یاد گرفتن موضوعات جدید دارم اینه: چیزی رو یاد بگیر که در همین لحظه مستقیما مساله‌ای رو در کمترین زمان ممکن حل میکنه و برای خودت و ساختاری که در اون هستی بیشترین منفعت رو داره.

اگر بخوام جزئی‌تر توضیح بدم به اینصورت میشه:

  • اول از همه اینکه باید چیزی رو یاد بگیرم که مساله‌ای رو حل میکنه. اگر مساله‌ای ندارم واقعا هم نیازی نیست وقت خودم رو در با یاد گرفتن موضوعات جدید هدر بدم. به نظرم اینکه بشینی و بازی بکنی و یا داستان بخونی به مراتب تاثیر مثبت بیشتری در زندگیت خواهد داشت تا بری و الکی یه چیزی رو یاد بگیری. اگر هم علاقه‌ای به اینکه بشینم تو خونه و یوتیوب ببینم ندارم، قبل از اینکه شروع کنی چیزی یاد بگیرم باید برم و بگردم و مساله رو پیدا کنی.

  • این مساله‌ای که دنبال حل کردنش هستم باید یک خصوصه اساسی داشته باشه و اون اینه که مستقیما به خودم و یا ساختاری که در اون هستم منفعت برسونه. حل کردن مساله‌ای که بقیه دارند برای من اینقدر انگیزه ایجاد نمیکنه که بخوام به خاطرش وقت و انرژی بذارم. علاوه بر این چنین مساله‌ای خلاقیت من رو تحریک نمیکنه تا با راه‌حل‌های بهینه و تمرکز بالا به سراغ حل کردنشون برم. این هم بگم که منفعتی که گفتم کاملا یه وابسته است به دیدگاه‌های شخصی؛ این منفعت میتونه میتونه سود مالی باشه، جایگاه بهتر در ساختار، یا کسب اعتبار و احترام بیشتر و یا … نمیدونم، هرچیزی که به نظرم ارزش داره.

  • راه حلی که میرم سراغش باید بهم اجازه بده همین الان به سراغ حل مساله برم، به نحوی که بتونم در کمترین زمان ممکن از کاری که انجام دادم یه بازخورد بگیرم. اینکه حالا این بهترین روش ممکن نیست و یا ابزار بهتری براش وجود داره که باید برم اول اونو یاد بگیرم برای من همیشه زنجیره‌ای از توجیهات برای غرق کردن خودم در حواشی بوده که در نهایت باعث شده از هدف اصلی که حل کردن مساله است دور بشم.

در نظر گرفتن این قانون میتونه کمک کنه که به سراغ چه موضوعاتی برم، روی چه مباحثی تمرکز کنم و از کنار کدوم مطالب گذر کنم.

در حال حاضر به کار بردن این اصلی جوابی که به من میده اینه که در رابطه با موضوع کاری وقت خودم رو بیشتر روی Redis وقت بذارم، چرا که به نظرم در محل کار مسائل مهمی رو میشه باهاش حل کرد و در وقت‌های آزاد هم کمی بیشتر روی یاد گرفتن پخت و پز وقت بذارم - کرونا هرچیزی رو به من یاد نداده باشه، اهمیت زنجیره غذایی و توانایی سیر کردنت خودت در هر شرایطی رو یاد داده.

استفاده از این اصل چه مسیرهایی رو برای شما حذف میکنه؟ چه مساله‌ای رو الان میتونید حل کنید؟