نمیدانم چرا و چطور، تنها میدانم این اتفاق فقط یک بار افتاده؛ اینکه چهار نفر از بهترین و خلاقترین کمدینهای حال حاضر دنیا کنار هم جمع شوند و راجع به طنز با هم صحبت کنند.
مرزهای اخلاقی کجا هستند؟ چرا باید یا نباید از واژهی خاصی استفاده کرد؟ جکهایی با خندههای مفتکی ارزش تعریف کردن دارند یا نه؟ و چندین چند موضوع دیگر، به همراه مقدار زیادی خنده و شوخی.
پادکست Off Camera یکی از برنامههای گفتگومحور خیلی خوبیه که من مدتی است دنبال میکنم. فضای صمیمی و در عین حال جدیت موضوعات باعث میشه حرفهایی بشنوی که شاید بشه گفت چکیدهی تجربیات چندین سالهی یک نفر از کار و زندگی در فضای هالیووده.
علاوه بر پادکست، قسمتهای کوتاهی از این برنامه در یوتیوب هم قرار میگیره. استایل سیاه و سفید، دکوراسیون مینیمال و حتی نوع پوششی که میزبان و مصاحبه شونده دارند منجر به یک فضاسازی دلچسب شده؛ به عبارتی به چشم میبینی که اینجا فقط صحبتها هستند که اهمیت دارند.
نمیخوام اغراق کنم و بگم شبیه مرگ یکی از نزدیکانته، ولی تموم شدن یه سریال که سالها باهاش زمان گذروندی مثل این میمونه بفهمی کسی رو مدتها از دور میشناختی دیگه نیست. مثل مرگ رابین ویلیامز؛ هیچ وقت ندیده بودیش، ولی بازم از اینکه فهمیدی دیگه نیست ناراحت شدی.
تقریبا سه سال پیش بود که سریال بوجک رو شروع کردم. در یه دورهای بعد از اتمام کارهای ملالآوری که باید انجام میدادم به خودم یه قسمتش رو جایزه میدادم.
موسیقی در پادکست یکی از سوالات مهمی که در مورد یک پادکست وجود داره اینه که برای موسیقی باید چیکار کرد؟ چه آهنگهایی میتونیم استفاده کنیم و از کجا میشه آهنگهای مناسب رو پیدا کرد؟
چنین سوالی رو مدتی پیش جناب سعید سلیمانی از پادکست رادیو پالیسی در توئیتر پرسیده بود و رادیو دال رو هم منشن کرده بود. منم با توجه به اینکه وقت زیادی صرف پیدا کردن آهنگهای مناسب برای پادکست کرده بودم گفتم چه بهتر که به جای یک توئیت، یه پست مفصلتر در موردش بنویسم.
مارک منسون در یکی از مقالاتش گفته برو همون کاری رو که دوست داری انجام بده، سعی کن به بهترین نحو انجامش بدی و ازش لذت ببری؛ مطمئن باش در نهایت یه جوری از همون کار میتونی کسب درآمد هم بکنی.
الان که داشتم یه ویدئو راجع به ماری کوندو رو نگاه میکردم یاد همین حرف افتادم. در یه قسمت از ویدئو گوینده به بچگیهای ماری اشاره میکنه. گویا در دوران مدرسه ماری قفسه کتابها رو مرتب میکرده و آرزوش بوده (حالا اینطور که گوینده میگه) مرتبکننده رسمی فقسههای کتاب بشه.
پاسخ به این سوال که در حال حاضر و در وقت آزادی که دارم چه چیزی رو یاد بگیرم کار آسونی نیست. هزاران موضوع مختلف اون بیرون وجود داره که هرکدوم برای من یه جور جذابیت داره: من عاشق اینم بتونم با سازهای مختلف و تئوری موسیقی آشنا باشم، خیلی دوست دارم بتونم با یک زبان غیرلاتین آشنا بشم، علاقمندم در مورد ماشین لرنینگ بیشتر بدونم و دنبال یه زمان میگردم تا بتونم کمی بیشتر با قواعد و قوانین شطرنج خودم رو آشنا کنم.
در این پست راجع به اتفاقاتی که پس از اتمام دانشگاه تا روزی که به یگان خدمتی رسیدم نوشتهام. محتویات این نوشته لزوما همگی دقیق و یا حتی واقعی نیست. علاوه بر این توضیحات داده شده مکفی است، به این معنا که جزئیاتی بیش از آنچه گفته شده در کار نیست.
به عنوان یک سرباز در ستاد فرماندهی انتظامی یک شهرستان به جز دستشویی جایی رو گیر نمیاری که بتونی توش تنها باشی، و این دقیقا جاییه که من هستم، داخل دستشویی نشستهام و به کف زمین خیره شدهام.
در پست قبل شروع کردم به معرفی برنامهسازانی که کارهاشون به نظر من جذاب و خلاقانه است. این نوشته بخش دوم از این مجموعه نوشتار است.
بیل مار در دنیای رسانههای جریان اصلی شخص بینظیری است. در دورانی که هر شبکه یا دائما در حال تبلیغ ارزشهای لیبرالی دست چپ و یا دفاع کورکورانه از ارزشهای دست راستی است، بیل مار بیرحمانه به هر دو سمت میتازد.
برنامه «ریل تایم ویت بیل مار» که از شبکه اچپیاو پخش میشود، با چهار میلیون بیننده جزو یکی از پرمخاطبترین برنامههای سیاسی روز آمریکاست.
🧙🏼♂️ امروز وقتی داشتم یکی از ویدئوهای جوآنا رو میدیم و در حالی که مشغول تحسین کردن هوش و ذکاوتش بودم، این به ذهنم خطور کرد که علاوه بر اینکه من از دیدن کارهاش بسیار لذت میبرم، این دختر تا حدودی روی نگاه من در تولید محتوا هم تاثیر داشته. همین شد که شروع کردم یه تعداد از یوتیوبرها و پادکسترها و برنامهسازان دیگه که به نظرم کارهاشون خاصتر و جذابتر هست رو برای خودم مرور کردم و خب گفتم شاید بد نباشه به تدریج این اشخاص رو با شما هم به اشتراک بذارم.
تقریبا دو ماه از انتشار آخرین قسمت از رادیو دال میگذره. تو این مدت نبودم و فعالیتی نداشتم. دلیلش هم اعزام به سربازی و گذروندن دوران آموزشی بود، و خب در طول این مدت کلا تمام دسترسیها به دنیای بیرون قطع میشه. در این پست سعی کردهام یه چکیده از تجربیات شخصی و چند و چونِ دو ماه زندگی در این شرایط خاص رو مکتوب کنم.
دو ماه پیش بالاخره رفتم سربازی، میگم بالاخره چون سالها درگیرش بودم.